دوقلوهاهومان وهورمزددوقلوهاهومان وهورمزد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هومان و هورمزد فرشته های آسمانی

این ماهی که گذشت...

1393/8/7 19:09
نویسنده : مادر فرشته ها
1,638 بازدید
اشتراک گذاری

شیر مردان کوچکم:میدونم که خدا هست،نه به خاطر اینکه همه میگن هست و نه به خاطر اینکه اگر فکر کنم نیست پس کافرمو مستحق آتش جهنم.مطمعنم همه لحظه هایی فکر کردن که واااااقعا خدا هست؟اگر خدایی نباشه چی؟از این لحظات شک و دودلی که بگذریم،پسرای قشنگم مادر اطمینان داره که خدا هست،چون شما هستید،شما هاکه توان نفس کشیدنمید،ثمره ی دعاهای من به دامان همون خداجون مهربونید که بارها بهش کافر میشمو خواهان اثبات وجودش برای این حقیر ترین بنده ی خودش.ای قشنگم گاهی فراموش میکنم که خدا چقدر نعمت به ازای دعاهام بهم داد و من گذاشتم به پای قسمت و چقدر برکت به پاداش دعاهام دادو من گذاشتم به پای شانس،وچقدر راحت تمام داشته هایم را فراموش کردم و چسبیدم به گلایه از نداشته هایم.خداجوون شرمندتم خدایییش،میدونم مشکلات زندگی و روزگار همه نمک خداییته منو ببخش که برا من مادر هدیه ای از طرف تو به اسم فرزند برا اثبات تمام کردن نعمتت برای بنده کافیه.اگه قبول میکنی یه ماچچچچ گنده برات میفرستمبوس

پسرای نازم این ماهی که نبودم سرشار بود از جشنو و خوشیو خرمی از تولد بابایی و سالگرد ازدواج خودمون و تولد شوهر خاله و پسرخاله و دایی اشکان گرفته تا دیشب تولد خود شما عسلا.خیییلی ماه قشنگو شادی بود.راستی تولد ابولفضل گلی رو یادم رفت بگم. به ما که این همه تولدو و کیکو و شمع و شام و شیرینی و بزن و بکوب خیلی خوش گذشت.البته فکر نکنم به بابا جووونی به اندازه ما خوش گذشته باشه،چون جیبش دیگه ترکید از ایییییین همه کادو خریدنخستهدلم براش سوخت.این جشنای آخری با منت ازم میپرسید دیگه تموم نشد؟؟؟؟منم با طلب کاری جواب میدادم واااااااا یعنی چی؟تا خرج باشه واسه شادی...خلاصه پسرهای نازم خیلی ماه شادی بود.البته اگر خدا بخواد من آذر ماه یه مهمونی برا شما میگیرم که هم دورهمی خانمانه باشه هم یه تولد کوچولو برا شما تا فیلمو و عکس براتون یادگاری بمونه.هرچند که به ماه صفر میفته و از رقص و دست و پایکوبی خبری نیست!به هر حال فعلا ی چندتایی عکس میذارم...

 

اول عکسهای سالگرد ازدواج مامان و بابایی

 

 

 

ژله سورپرایز که خودم درست کرده بودم

 

 

 

 

 

اینم یه ژله تزریقی کوچیک که با درست کردنش خییییلی ذوق زده شدم

 

 

تولد ابولفضل قشنگم

 

 

اینم یونا فسقلی که مهمونی خونه افسانه جون دوستم ازش گرفتم

 

خوووب حالا تولد عسلام

 

 

کلا عکس گرفتن ازتون خییییلی خیییلی سخت شده.اون شب اصلا نتونستم تکی ازتون عکس بگیرم،بجز این لحظه که سرسره کادویی از طرف خاله مریمو دیدید و سر از پا نمیشناختید.عکسایی هم که تو بغل منو و بابایی هستیدو نمیتونم اینجا براتون بذارم قشنگهای من.ایشالله اونها تو آلبومتون...

 

 

اینم کادویی منو بابایی،که البته دوتاست،هرکاری کردم هورمزد مال خودشو نداد که عکس بگیرم

 

 

آمیتیس نازم

 

 

پسرخاله امیر که رو صندلی که بابایی برا سالگرد ازدواجمون برا مامانی خرید نشسته

 

 

وقتی عکس آتلیتون حاظر شد میذارم براتون،انشاالله براتون یه مهمونی هم میگیرم و با کلی عکس بر میگردم.

بهانه های قشنگم برای زندگی ،مادر زیباترین آرزوهارا برایتان از افلاک به پایین میکشد تا با شادی و خرمی سالیان ساااااال زندگی کنید .مادر به قربان لحظه لحظه بودنتان.بی بهانه هر ثانیه عاشقتان هستم...

پسندها (10)

نظرات (0)