دوقلوهاهومان وهورمزددوقلوهاهومان وهورمزد، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هومان و هورمزد فرشته های آسمانی

اولین روز ماه رمضان

1393/4/10 13:09
نویسنده : مادر فرشته ها
1,550 بازدید
اشتراک گذاری

عمه فرزانه زنگ زد که میخواهیم بیاییم خونه جدید مهمونیتلفنخدای من امشب سالگرد ازدواج خواهریمهکچلگفتم ببخش عزیزم امشب نیستیم فردا تشریف بیارید.....جریان از اینجا شروع شدچشمک

مهمونی واسه خواهر شوهر شد روز قبل از ماه رمضون.همه میدونن که وقتی مهمون داری یه روز قبل از مهمونی ،خود روز،مهمونی و روز بعد به اندازه ی جمع وجور کردن یه قشون کار سرت میریزهگریهمخصوصا با دوتا بچه و اقوامی که از شهر همجوار میان.خلاصه سرتونو درد نیارم روز قبل از ماه مبارک من پذیرای مهمون بودم و جابجایی و کارهای ماه مبارک موند واسه  خود صبح اولین روز رمضان.اون روز بچه ها ساعت11 از خواب بیدار شدند وبعد از صبحانه دادن بهشون و پوشک عوض کردن وکارتون دیدنشون تقریبا شد ساعت 12/5که دیگه پسریها بلند شدند واسه بازی.حالا تو این گیرو دار من با دهن روزه تند وتند دارم تدارک افطارو نهار بچه هارو میبینم که سریعتر برم به آرایشگاه برای ترمیم ناخن که کاشتم و بعد برای ابرو برم آرایشگاه دیگه و....خلاصه دیدم کسی در خونرو میزنه رفتم باز کردم دیدم پسر همسایه پایینیمون(یه توضیح بدم راجع به این همساییه:این خونواده یه دختر 22ساله یه پسر دانشجو و3تا پسر کلاس پنجم سه قلو داره،یعنی 5تا بچه.ما قبلا ذکر خیر سرو صدای این خونوادرو شنیده بودیم و همسایه های دیگه تقریبا دلشون خنک شده بود که ما با بچه دوقلو بالای سرشون نشستیم.)یکی از سه قلوهابود.بهم گفت:بابام گفته من روزه ام.به بچه هاتون بگیدهی ندواند من میخوام بخوابم،شوکه شدمتعجبتعجبتعجبتعجباز هر کس انتظار داشتم به غیر از اینها.خیلی سعی کردم از کوره در نرمعصبانیگفتم برو به بابا بگو ماهم روزه ایم وشما که سه قلو داری باید مارو درک کنید.بچه بهم گفت خوب یعنی چی؟نمیگید بچه هاتون ساکت باشند؟منم در کمال خونسردی گفتم نه، 12/5 ظهر که وقت خواب نیست.درو بستم وتا غذارو یه هم بزنم دیدم دوباره صدای زنگ بلند شد،اینبار مادر خوانواده بود.من باروی گشاده بازنی عصبانی و تپل که کاملا محسوس بود برای دعوا اومده سلام واحوال پرسی کردم.خانم به من گفت:من پسرمو فرستادم به شما تذکر بده و شما چه جوابی میدید بهش؟این یه هفته که اومدید تا حالا بهتون تذکر ندادم،حالاهم روزه ایم و حال و حوصله نداریم.واااااای من دیگه از عصبانیت منفجر شدمعصبانیعصبانیعصبانیعصبانیگفتم :اول اینکه هیچ کس در حد واندازه ای نیست که بخواد به من تذکر بده،چونکه من همیشه به حریم شخصی دیگران احترام میذارم ودر غبل هیچ کس بی ادبی نمیکنم ولی فکر کنم این یه مقدار بی ادبی باشه که 12/5 ظهر در خونه مردمو بزنید و بگید آروم ما خوابیم .ما ساعت 9 شب تمام ماشینها و اسباب بازی و لگوهای بچه هارو جمع میکنیم تا مبادا مخل آسایش بشن وبچه های منم که تا 10-11صبح خوابند،خوب من به بچه 2/5ساله بگم پس کی بازی بکن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خطاوهمسایه محترم شما که آوازه ی سر وصداتون تو تمام این 6واحد پیچیده چطور درک نمیکنی دوقلو داشتن یعنی چه؟؟؟؟؟تو سه قلوها واون دوتای دیگرو چطور کنترل کردید که 12/5 ظهر بازی نکند به من بگو!!!!!دیدم خانمه خودشو جمع کردو با لکنت گفت:من اصلا نمیدونستم دوقلو دارید والا نمیومدم بالا.تو دلم گفتم دیگه بدترعصبانیییییییییعنی شما تحمل سرو صدای یه بچه رو هم ندارین؟پس بقیه چطور شمارو تحمل کردند؟گفت:من خودم دیگه کلافه شدم از بس که وقت و بی وقت همه در مارو زدند و گفتند آرومتر...کمتر سرو صدا کنید.....!اینجا بود که من فهمیدم با چه خونواده بی ادب ،خودخواه،بی فرهنگ،بی حیا و ....طرف هستم.حتی ببخشید گفتنشم نتونست منو از این فکر و خیالات دربیاره و به بهانه کار خونه خداحافظی کردم و درو بستم.با دلی شکسته از نفهمی مردم به مظلومیت پسرهام نگاهی انداختم دلشکستهو دلم براشون سوخت.بوسیدمشون و تو دلم گفتم فرزندانم محکم پشتتون می ایستم و نمیذارم هیچکس به نا حق اذیتتون کنه.هرکس بخواد پا از حد خودش دراز کنه با منه مادرطرفه.از ریشه نابودش میکنم. این بود از داستان روز اول ماه رمضون.راستی یادم رفت که بگم،حالا تو این گیرو دار من داشتم مربا هم با تمشکهایی که عمتون با عشق با دستهای خودش چیده بود میپختم،آخه از شب پیش روش شکر ریخته بودم ونمیشد کاریش کرد.چندبار فکر کردم بریزمش دور من که امروز نه حالشو دارم نه وقتشو،ولی گذشته از حروم شدن 3کیلو شکر دلم واسه اون همه زحمت عمتون سوخت که به خاطر شما ها اینقدر زحمت کشید،که البته باید بگم شما هم اصلا لب بهش نزدید ومن بیشتر حرص خوردمگریهغمگینعگریهعکسها تو ادامه مطلب

 

 

 

این کمی از مرباست بقیه بین اقوام پخش شد

 

 

 

این عکس همون روزه که دارید نقاشی میکشید من معمولا پارچه پهن میکنم که فرش ماژیکی نشه.یعنی

منیکه تا این حد حواسمو به همه چیز میذارم حواسم نیست که بچه ها کی باید شلوغ کنند و کی نکنند؟

پسندها (10)

نظرات (20)

فاطمه مامان باران
11 تیر 93 1:50
سلام بر دوقلوهای ماه و مامان مهربونشون باورت میشه وقتی مطالبتونو خوندم منم حرص خوردم لعنت به این زمونه و اپارتمان نشینی هاش و بیچاره بچه های ما که تو این زمونه زندگی میکنن دلم واسشون میسوزه من از این کار همسایه ها متنفرم واسه همین در بدترین شرایطم در خونه کسی نرفتم خدا همه رو از شر اینجور همسایه های بد حفظ کنه قرررررربونتون برم دوقلو های ناز میبوسمتون هم شما و هم مامانی مهربونتونو
مادر فرشته ها
پاسخ
ممنون دوست خوبم،باور میکنی بعداز گذشت این چند روز بازهم دلو غصه داره
مهدیه
11 تیر 93 11:56
عزیزم چند روزیه لینک تون کردم. تو قسمت پیوند های روزانه ام جا نبود، تو پیوند ها لینک تون رو گذاشتم.
مهدیه
11 تیر 93 12:02
خب ان بی فرهنگی شون رو میرسونه که عقده ی دیگران رو سر شما خالی میکنن! شما هم به خودت نگیر عزیزم. مطمئن باش اونا الانشم شرمنده ان که بی دلیل در خونه تون رو زدن!
مادر فرشته ها
پاسخ
با وجود این افراد من بیشتر مقاوم بودن رو یاد میگیرم
خاله سارا کوچولو
11 تیر 93 13:29
سلام آقا هومان و آقا هورمزد... من سارام.. 18 تیر دوسالم میشه . بخاطر تولدم مسابقه برگزار میکنم.... اگ بخوای تو هم میتونی تو مسابقه شرکت کنی . مسابقه اینطوریه که نی نی ها عکساشونو برام میفرستن و من مسابقه میزارم که کدوم نی نی خوشگل تره و بعد برنده اعلام میشه... اطلاعات بیشتر در وبلاگ مسابقه ای برای نی نی ها!!! sarajoon91.niniweblog.com
مامان رها
12 تیر 93 2:42
ماه مبارک رمضان مبارک التماس دعااااااااا داریمااااااااااا به دخملی منم سر بزن دوست عزیز واگه دوست داشتی لینک کن و بگو منم بلینکمت
مادر فرشته ها
پاسخ
ممنون مامانی که پیش ما اومدید با افتخار لینکتون میکنم و با خوشحالی میام پیشتون
مامان روژینا
12 تیر 93 8:36
مامان روژینا
12 تیر 93 8:52
امان از دست آدمایی که حد و اندازشون رو نمی دونن کاملا درکت میکنم عزیزم منم تو محل کارم بارها با همچین آدمایی برخورد داشتم که در کمال بی شخصیتی کاملا حق به جانب هستن و حرص آدمو در میارن فک کنم با این همسایه جدید پروژه داشته باشی خواهر کاملا در مقابلشون خونسرد باش و زیر بار حرف زور نرو گلم
مادر فرشته ها
پاسخ
آره من کاملا خودم رو واسه پروژه های بعدی آماده کردم
مامان پرهام
12 تیر 93 13:44
سلام خانمی عشقای من خوبن بدم میاد از این ادمایی که کور خودشونن بینای مردم خدا بهمون صبر بده مرسی بهم سر زدی من نتو کامپیوترم قات زده به زودی میام طاعات قبول التماس دعا
مادر فرشته ها
پاسخ
عبادات شماهم قبول.منتظر هستم دوست خوبم
نازی
12 تیر 93 13:56
مامان محمدپارسا
12 تیر 93 15:00
سلام.از بس بهشون تذکر دادن عقده شده بود واسشون اومدن سر شما خالی کنن!آفرین خوب تونستین جوابشون رو بدین.من اگه بودم انگار که ماست تو دهنم مایه زدن نمی تونم جواب بدم.آخه بچه ها چیکار کنن توی این آپارتمان ها؟چجوری خودشون رو تخلیه کنن؟از طرفی همسایه ها هم نیاز به ارامش دارن.
مادر فرشته ها
پاسخ
آره والله همینجوره که شما میگی
مامان بهراد
12 تیر 93 18:05
عزیزم خیلی خیلی خوب و اساسی ولی با ادب جواب خانم همسایه رو دادی اصلا" خودت رو ناراحت نکن از این آدمهای مغرور و خودخواه همه جا پیدا میشه و جالب اینه که فکر میکنن حق هم با خودشونه مربای تمشک هم عالی شده
مادر فرشته ها
پاسخ
قربونت عزیزم،ممنون از اعتمادبه نفسی که بهم میدی
مامان تارا و باربد
14 تیر 93 10:41
سلام عزیزم خوبی گل پسرات خوبن طاعات و عباداتتون قبول باشه واقعا بعضی ها بی انصافن ما هم توی خونه قبلی که بودیم همسایه ها از سروصدای بچه ها مرتب شاکی بودن با وجود اینکه بچه های من همیشه صبحا تا دیروقت خواب بودن ضمن اینکه همشون هم بچه کوچیک داشتن و سروصدای بچه هاشون و مهموناشون همیشه تا پائین می اومد ضمن اینه ما خیلی هم رفت و آمد نداشتیم مثل اونا .... کاملا درک می کنم چی میگی خودتو ناراحت نکن و آفرین به تو که عالی جواب همسایتونو دادی مرباتون هم چشمک می زنه که چقدر خوشمزه اس دست شما و عمه جان درد نکنه لحظه هاتون پر شادمانی و خوشی قندعسلارو ببوسشون
مادر فرشته ها
پاسخ
ممنون مامانی که ازتجربه هات واسم میگی،پس این مشکل فقط واسه من نیست،کاشکی همدیگرو میدیدیم تا از مربا تقدیم کنم
الهام مامان امیر علی جون
14 تیر 93 12:01
سلام بر مامان دوقلوهای خوشگل و نازه خاله. مامانی ماه رمضونتون هم مبارک باشه.گلم شما نباید دلتون بسوزه چون همسایه ای بیش نیس. منکه با یه فسقلی 10 ماهه و بازی هاش و مادرشوهری چی میکشم و حرفی هم بهشون نمیشه زد وگرنه جنجانی به پا میشه که بیا و ببین. حق هیچ کاری ندارم . از ساعت 12 تا 4 بعدازظهر. از اون ور هم ساعت 9 شب. حتی از آشپزخونه که میرم تو پذیرایی باید قدم هامو تو این ساعات با احتیاط بردارم.جارو برقی و میکس کردن غذا گل پسری رو هم باید صبح ها انجام بدم ............ اخه ساخته خونشون قدیمیه ......./ دلم خیلی پره. بعضی موقعها به خودم میگم خودم متوجه این موضوع هستم و احتیاط میکنم امیرعلی رو که نمیتونم ببندمش
مادر فرشته ها
پاسخ
وااااااااای دوست خوبم بمییییرم برات،باز من خودمو آماده کردم که باز چیزی شدیه چندتاحرف حسابی بهش بزنم ،ولی تو مططططمعنا نمیتونی
الی مامان نیروانا و سانیار
14 تیر 93 22:21
عزیزم کوچولوهای نازی داری .ببوسشون
مادر فرشته ها
پاسخ
مرسییییی الی جون شماهم گلهاتو ببوس
مامان روژینا
15 تیر 93 13:18
این چه حرفیه گلم پیغامت رو به مامان پانیذ کوچولو رسوندم
مادر فرشته ها
پاسخ
مرسییییییی
مامان مینا
15 تیر 93 22:26
سلام خانومی چکار میکنی با گرمای هوا و روزه داری و بچه داری و شوهر داری؟ زیاد اعصابتو خورد نکن خیلی هم خوب جوابشو دادی بچه 12/5 ظهر بازی نکنه پس کی بازی کنه دوقلوهای نازمو بوسشون کنین
مادر فرشته ها
پاسخ
گرما که واقعا کلافه کنندست ولی شکر تا حالا دووم آوردیم،ممنون که پیشم اومدی دوست خوبم،الینای گلمو ببوس
مامان دوقلوها
16 تیر 93 22:11
عزیزم اومدم بگم ببخش دیر به دیر میام اما میخوام قول بدم تمام مطالب رو توی یه فرصت مناسب و خیلی زود البته میخونم
مامان حورا
17 تیر 93 16:00
سلام عزیزم ممنون که بهمون سر زدین با افتخار لینکتون کردم
مادر فرشته ها
پاسخ
ممنون عزیزم منم لینکتون میکنم
مامان دوقلوها
16 مرداد 93 14:02
وای که چقدر زیبانوشتید وقتی میخوندم انگار خودم با طرف حرف میزدم .خیلی عالی بود مامانی. این روزها نیز بگذرد و دوقلوهای نازتون هم بزرگ میشن
مریم مامان دونه برفی
10 شهریور 93 10:21
ولی فکر کنم این پستها مال قبله ..پس چرا من ندیده بودمشون . . . واقعا که ...اون بندهخدا فکرکیکرد کیتونه با این کار نلافی بقیه همسایه هارو سرشما در بیاره...