یک برف گرم بهاری
امسال توی تعطیلات دوستای خوب مازندرانیمون یه چند روزی مهمون ما بودند. به شما
پسریها خیلی خوش گذشت.،آخه با پسر خانواده بنیامین عزیز و شیطون و دوست
داشتنی خیلی جور شدید،ولی متاسفانه مادر فراموش کرد از بنیامین عکسی بگیره
وتو وبلاگ بذاره ،حالا قراره ما تابستون بریم پیششون جویبار،اونجا یه چندتا عکس
قشنگ از همه میگیرم...!!!خلاصه یه روز بعد ظهر که هوا بارونی هم بود وما
داشتیم چای مینوشیدیم وپنجره ها هم باز بودند،آخه خونه یه مقدار گرم بود،مامان
بنیامین با تعجب به بیرون نگاه کرد و گفت:برف میباره؟؟؟؟؟؟مطمين از غیر ممکن بودن
بارش برف با خنده گفتم نه بارونهولی تا سر برگردوندم و به بیرون پنجره نگاه کردم
شوک شدم چه برفی میبارید گوله گوله چند دقیقه ای سفید کرد.همه هم جمع
شدیم جلوی پنجره وبا لذت در معرض هوایی که نه سرما و سوز برف رو داشت ونه
گرمای بارون بهارو چای نوشیدیم.منم یه عکس از این برف گرم بهاری گرفتم